تحلیل یک شکاف
گاهی با خودم فکر میکنم چرا هنوز بخش بزرگی از دنیای اسلام، مخصوصاً کشورهای خاورمیانه، گرفتار چالشهایی مثل توسعهنیافتگی، اقتصاد تکمحصولی، فرار مغزها و بحرانهای سیاسی است. این سؤال نه فقط دغدغه شخصی من، بلکه سوال مشترک نسلی از ماست که هر روز اخبار پیشرفت کشورهای دیگر و مشکلات بیپایان منطقه خودمان را مقایسه میکنیم.
بارها شنیدیم که علت را صرفاً به دین یا فرهنگ ربط میدهند، اما واقعیت (بر اساس مطالعات تطبیقی و دادههای علمی معتبر) خیلی پیچیدهتر است. پژوهشهای تاریخی و نهادی نشان میدهد که ریشه بسیاری از این مشکلات را باید در مرزبندیهای مصنوعی دوران استعمار، حکمرانی رانتی و اقتدارگرا، ساختارهای فاسد و ناکارآمد، نظام آموزشی سنتی و البته ضعف نهادهای مدنی و نظارتی جستوجو کرد – نه در ذات دین یا جغرافیا.
در تدوین این مقاله تلاش کردم با یک رویکرد تحلیلی، تلفیق منابع بینالمللی و نگاه تطبیقی، از روایتهای سطحی فاصله بگیرم و به عمق مسئله برسم. همزمان، نگاهی هم به کشورهایی مثل مالزی، ترکیه یا حتی سوئیس داشتم تا نشان بدهم راه برونرفت، از اصلاح ساختارها و تقویت آموزش و شفافیت میگذرد، نه صرفاً تغییر باورها یا سیاستبازیهای روزمره.
امیدوارم این تلاش، شروعی باشد برای یک بحث علمی و صادقانه، و شاید جرقهای برای بازنگری جدیتر سیاستگذاری و اصلاح نهادها؛ چون آینده منطقه، به تصمیمها و شجاعت امروز ما گره خورده است.